نخودچي مامان و بابا

انتظار

1394/11/19 12:39
نویسنده : مرضيه بشيري
89 بازدید
اشتراک گذاری

پنجم دي ماه ، تست بارداري يه هاله كمرنگ قرمز داشت ، صبح داشتم ميرفتم سركار ...

مثل هميشه ديرم شده بود ...واسه رسيدن به قطار 7/40 مترو مجبور بودم بدو ام...

توي مترو دلم ميخواست به همه بگم چقدر خوشحالم ، دلم ميخواست به همه بگم دارم مامان ميشم ...

وااااي خداي من چه حس عجيبي داشتم...

همش به اين فكر ميكردم كه بعدازظهر ميرم آزمايش خون ميدم و سند مامان شدنم رو ميگيرم...

مترو نواب ، مثل هميشه مهسا منتظر بود، پياده شدم نشستم پيشش...

داشتم ميمردم دوست داشتم بهش بگم...

مهسااااا ...

يه چيزي بگم؟

يكم صبر كردم بعد گفتم:

من حامله ام...خندونک

مهسا يهو چشاش گرد شد، يه جيغ كوچولو زد و محكم بغلم كرد...

چقدر خوشحال بودم از خوشحالي مهسا...

niniweblog.com

توي كارخونه بي تاب بودم. دوست داشتم زودتر برم آزمايش خون بدم... حالم خوب نبود اصلا...بيقرار بودم niniweblog.com

ساعت 2 ديدم نميتونم صبر كنم به آقاي زبرجدي (رئيسم) گفتم حالم خوب نيست و ميخوام برم دكتر  و اومد بيرون...

با علي قرار گذاشتم كه توي آزمايشگاه يوسف آباد ببينمش،رفتم خونه لباسمو عوض كردم آژانس گرفتم رفتم يوسف آباد...

niniweblog.com

ساعت 4/30 تو آزمايشگاه بودم...بهم گفتن يك ساعت طول ميكشه ...niniweblog.com

ساعت 5 علي زنگ زد كه نزديك آزمايشگاست...

از دور كه ديدمش دلم براش پر كشيد...niniweblog.com

دستمو گرفت فشار داد ، دوست داشتم وسط خيابون بغلش كنم و محكم فشارش بدم...niniweblog.com

نگاهش برق ميزد ، مثل هميشه كه با نگاهش باهام حرف ميزد..niniweblog.com

چه حس قشنگي بينمون بود...niniweblog.com

كنار خيابون رو نيمكت نشستيم...سردم بود... 

بهش گفتم چه حسي داري؟

گفت هم خوشحالم هم استرس دارم

اما يه لبخند رو لبش يود با همون برق قشنگ تو چشاش...

گفت به مامان اينا بگيم؟

گفتم بذار جوابو بگيريم ميريم خونشون ميگيم بهشون...

كلي نقشه كشيديم كه چطوري بگيم به بابا و مامان...

niniweblog.com

ساعت 5 رفتم آزمايشگاه جوابو گرفتم...

خانمه گفت :عزيزم بارداري اما فعلا صبر كن و به كسي اعلام نكن!!!!! دلخورغمگین

گفت هورمون بتا پايينه و بايد بياد بالاتر...

ترسيدم..niniweblog.com

علي پايين پله ها منتظرم بود تا رسيدم پرسيد چي شد...

گفتم خانمه ميگه بارداري اما فعلا به كسي نگو...

استرس داشتم،اگه باردارم پس چرا ميگه به كسي نگو؟ خطاخطا

بتا چي هست؟

خدايا يعني ني ني ندارم؟niniweblog.com

niniweblog.com

مامانم زنگ زد پرسيد چي شد؟گفتم دكتر ميگه زود اومدي واسه آزمايش دوباره هفته ديگه بيا

مامان هم حرف دكتر رو تاييد كرد..

اون شب به كسي چيزي نگفتيم...

كلا اون هفته به كسي حرفي نزديم...غمگین

صبر كرديم ...niniweblog.com

همش در مورد بتا سرچ ميكردم و ميخوندم...

ولي غصه داشتم...ميترسيدم... 

اما منتظر موندم...

niniweblog.com

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)